جهانگیر کوثری، فوتبالیست، مجری، روزنامه نگار ورزشی، گزارشگر فوتبال و تهیه کننده؛ که از اعضای قدیمی انجمن ورزشی نویسان و از بانیان این انجمن است، در ششمین نشست فصلی انجمن ورزشی نویسان ایران، سخنرانی به یادماندنی را در یابود مرحوم محمد علی اینانلو ارائه کرد.
به گزارش ایسجا؛ در اولین بخش از ششمین نشست فصلی انجمن ورزشی نویسان که در تاریخ 13 مرداد ماه برگزارشد، در مراسم یادبود محمد علی اینانلو؛ جهانگیر کوثری، دوست و همکار دیرین او، سخنرانی تاثیر گذاری را همزمان با پخش ویدئویی از تصاویر آن مرحوم، ارائه کرد.
متن کامل این سخنرانی به شرح زیر است.
مردی افتاده بر خاک که خاک خانه را دوست داشت. مردی پر التهاب، کنجکاو و بر خلاف ظاهرش حساس. وقتی می خندید با سراسر وجودش می خندید.اما از گریستن هم پروای ینداشت. ظلمهای کور و بی حصر، تاب و توانش را به پایان می برد. حرفش را میزد، مرد مبارزه بود. مردی که با تمام خستگی به هیچ کار و حرکتی نه نمی گفت. مدعی طبیعت، مدعی زبان فارسی، مدعی ایران، مدعی ایران شناسی، مدعی ورزش، مدعی رسانه، مدعی بودن و خوب بودن را نیز مدعی بود.
محمد رفت؛ مرگ محمد مرگ هر کس نیست.
در زندگی هر کسی مراحلی پیش می آید که رسیدن به آن، درگیر شدن با آن و گذر از آن ناگاه همه مسیر زندگی را عوض می کند. به ویژه برای کسانی که پیوندی غریب میان خود و زندگی جامعه شان پدید آورند و مردم آنان را باور دارند. محمد به نوعی سرنوشتش را با سرنوشت مردم دورانش گره زده بود. زیرا انسان آرمان خواهی بود و اگر بختک ایستایی گلویش را نمی فشرد، روزگارش به گونه دیگری بود. محمد تلاش کرد تا در هر پیچ تاریخ اجتماعی ایران تاثیر خود را بگذارد. او جان را می سوزاند، اما دل را پاک می کرد. صراحت و روشن بینی اش یگانه بود.در برخورد با کجی ها و کاستی ها حرفش را می زد. جتی در پشت میکروفن زنده تلویزیون و گاه این صراحت انسان را می ترساند. بارها به من سپرده بودند، مواظب باش محمد به سمت چپ نپیچد. می گفت، می نوشت، می ساخت، تصویر می کرد تا مبادا زمانه را از دست بدهد. افسوس...
از این پس تصویر ها گذرا و آشفته و در هم ریخته اند. در عین حالنزدیک و هنوز زنده در خاطره ها. تقلای او راه به جایی نبرد، این دیگر چه هیولایی است که گرفتارش کرد . گریز نهایی...
سهم محمد در این تکاپو و دست و پا زدن زندگی مرگ نبود. واقعا زود بود، خیلی زود.
این معنای همان زندگی است که دیروز آغازش کردیم و امروز تمامش می کنیم، به همین راحتی.
حال تصویری محتوم، چهره ای در سرمای یخ زده دی ماه، زمستان است. با بوسه ای بر پیشانی بلند و پر هیبتش وداع می کنیم و در عصمت آباد در مسیر بادی که از شرق می زد، رهایش می کنیم.
بدرور مرد تاریخی ایران.